قوله تعالى: إنْ کنْتمْ تحبون الله الایة... سبب نزول این آیت آن بود که مصطفى ص، کعب اشرف و اصحاب او را از جهودان با دین اسلام دعوت کرد، و سید و عاقب را از ترسایى با اسلام خواند. ایشان گفتند: نحْن أبْناء الله و أحباوه نحْن أبْناء الله سخن ترسایانست، و أحباوه سخن جهودان گفتند: ما خود پسران و دوستان الله‏ایم بوى نزدیکتر از آنیم که تو ما را بآن میخوانى! رسول خدا و مومنان گفتند: اگر آنک شما پسران و دوستانید، چرا بر شما غضب و لعنت است ازو؟ گفتند: این چنان است که پدر بر پسر خشم گیرد، یکبارگى ازو نبرد و دوستى برنخیزد. پس رب العالمین آیت فرستاد: قلْ إنْ کنْتمْ تحبون الله فاتبعونی. معنى آنست که: یا محمد ص! ایشان را گوى که اگر الله را دوست میدارید، چنان که مى‏گوئید پس مرا دوست دارید که نسبت وى دارم از روى نبوت و رسالت و محبت و بر پى من باشید که من بر طاعت و عبادت وى میخوانم، و دوستى شما مر او را لا محالة از آنست که او نیز شما را دوست میدارد و آن گه شما را دوست دارد که وى را طاعت دار و فرمان بردار باشید. پس واجب است بر شما که اتباع من کنید در طاعت او، تا شما را دوست دارد. درین آیت نشان دوستى و محبت اتباع رسول ساخت جاى دیگر آرزوى مرگ نشان دوستى کرد. إنْ زعمْتمْ أنکمْ أوْلیاء لله منْ دون الناس فتمنوا الْموْت إنْ کنْتمْ صادقین میگوید: اگر راست مى‏گوئید که الله را دوست مى‏دارید، آرزوى مرگ کنید که دوستى داعیه شوق است، و شوق‏زده را همان مراد وى دیدار دوست بود. و آن کس که همه مراد وى دیدار دوست بود، همیشه آرزوى آن باشد که بر دوست برسد و راه رسیدن بر دوست جز مرگ نیست. پس چرا کراهیت مى‏دارید مرگ را؟ و مرگ سبب وصال دوست است! اما گفتند: که این مرگ قومى را راحت است، و قومى را آفت. آن را که راحت است، از آن است که: «من احب لقاء الله احب الله لقائه».


و آن را که آفت است، از آن است که: «من کره لقاء الله کره الله لقائه»


زاهدى را گفتند که: مرگ را دوست دارى؟ توقف کرد. پس پرسنده گفت: اگر زهد تو با صدق تو بودى از مرگ کراهیت نبودى! سدیگر نشان در صدق محبت آنست که: همواره ذکر محبوب بر دل و بر زبان محب تازه بود. چنان که غفلت و نسیان بوى راه نبرد. و على هذا


قال النبى ص «من احب شیئا اکثر ذکره».


چهارم نشان در وفاء دوستى آنست که: هر چه با محبوب نسبتى دارد، آن را دوست دارد.


چنان که قرآن کلام وى، کعبه خانه وى، مصطفى ص رسول وى، مومنان دوستان وى.


مصطفى ص گفت: «احبوا الله لما یغذوکم به من نعمة، و احبونى لحب الله ایاى، و احبوا اهل بیتى لحبى»


آن گه گفت: و یغْفرْ لکمْ ذنوبکمْ. درین تنبیه است که محبت نه معلول است، نه باکتساب بنده تا بتحصیل طاعت یا از اجتناب معصیت فرا دست آید. یغْفرْ لکمْ ذنوبکمْ. پس آنچه گفت: یحْببْکم الله که بنده باشد که گناهان دارد، آن گه خدا را دوست دارد و الله وى را دوست دارد. هم ازین بابست خبر نعمان که وى را بخمر خوردن چند بار حد زدند. پس یکى وى را لعنت کرد، رسول خدا گفت: لعنت مکن که وى خدا و رسول او را دوست میدارد. مفسران گفتند: چون این آیت فرو آمد، عبد الله بن ابى سر منافقان با اصحاب خویش گفت: محمد طاعت خود در طاعت خدا بست، میخواهد تا چنان که خداى را طاعت داریم، وى را نیز طاعت داریم و میفرماید تا وى را دوست داریم، چنانک ترسایان عیسى ع را دوست داشتند.


رب العالمین در جواب ایشان این آیت فرستاد، یعنى من که خدایم بطاعت دارى میفرمایم.


قلْ أطیعوا الله و الرسول بگوى ایشان را که، فرمان بردار باشید، و او را یگانه و یکتا دانید، و بخداوندى و معبودى وى اقرار بدهید، و رسول وى را فرمان‏بردار باشید، و او را بنبوت و رسالت استوار دارید و در آیت اول اتباع وى فرمود، و درین آیت طاعت وى فرمود، از بهر آنکه افتد طاعت دارى که اتباع سیرت و افعال و اخلاق با آن نبود. و این جا هم طاعت دارى باید و هم اتباع، تا بنده بر راه حق افتد و بر سنن صواب. آن راه که بنده در آن بکمال سعادت خویش رسد و قرآن مجید بآن اشارت میکند: قلْ هذه سبیلی أدْعوا إلى الله، على‏ بصیرة أنا و من اتبعنی بزرگان دین گفتند: این راه بر سه منزل نهادند: منزل اول: شناخت احکام ظاهر شرع است و بآن کار کردن و شرط آن بجا آوردن. منزل دوم: شناخت علم و زهد و ورع است که حاصل آن شناختن عیب خویش است، و قمع شهوات، و مجاهدت نفس. و منزل سوم: شناخت خواطر است که آن توقیعات سلطان ربوبیت است. و خاطرى که توقیع ربوبیت باشد، خطا در آن راه نبرد، و بلکه همه شکستگیها بوى درست شود. مصطفى ص گفت: «اتقوا فراسة المومن فانه ینظر بنور الله».


این سه منزل که گفتیم، رسول بسه کلمه باز آورده و راه تحصیل آن باز نموده گفت: «سائل العلماء و خالط الحکماء و جالس الکبراء».


آن گه گفت: فإنْ تولوْا فإن الله لا یحب الْکافرین. اگر برگردند از طاعت خدا و رسول وى، خداى ایشان را دوست ندارد هر چند که ایشان مى‏گویند، وى را دوست داریم آن گفت ایشان بى‏حاصل است، و آن دعوى ایشان باطل.


قوله: إن الله اصْطفى‏ آدم الایة... صفوت از هر چیز بهینه آنست. میگوید الله برگزید آدم ع را بمحبت و ولایت و نبوت، او را رسول کرد بفرزندان خویش و بفرشتگان. و لهذا قال تعالى: أنْبئْهمْ بأسْمائهمْ. در خبر است که مردى گفت: «یا رسول الله! أ نبیا کان آدم؟ قال: نعم، مکلم»


و برگزید نوح ع را و ابراهیم ع را، و آل وى اسماعیل و اسحاق و لوط و یعقوب و انبیاء فرزندان او. ابراهیم را خلت داد و امام ملت کرد، و ایشان را که برشمردیم از خاندان وى اهل رسالت کرد، و بریشان درود پیوست تا جاوید. آل مرد کسان وى باشند از نزدیکان و خاصگان قبیله و عشیره و موافقان در دین. پس هر که در دین موافق نباشد و در اتباع درست نیاید، او را آل نگویند اگر چه نسب دارد. و با موافقت و اتباع در دین آل گویند، اگر چه نسب ندارد. و الیه الاشارة بقوله: «فمن تبعنى فانه منى»


و قال تعالى: و منْ یتولهمْ منْکمْ فإنه منْهمْ. و پسر نوح که نه موافق نوح ع بود در دین، از آل وى نشمرد و گفت: إنه لیْس منْ أهْلک. و آل فرعون را گفت: أدْخلوا آل فرْعوْن أشد الْعذاب که در ملت کفر همه یکسان بودند و بر پى یکدگر رفتند.


مصطفى (ص) خویشان کافر را گفت: «ان آل ابى لیسوا لى باولیاء، انما ولیى الله و صالح المومنین، و لکن لهم رحم ابلها ببلالها».


روى أن النبى (ص) مرض فاتى اهل قبا یعودونه و قالوا: یا رسول الله لم نعلم بمرضک الا الآن، فجئنا فادعوا الله لنا.


فقال سوف ادعولکم و لآل محمد. قالوا: یا رسول الله و من آل محمد؟ قال: سألتمونى عن شی‏ء ما سألنى عنه احد غیرکم، المسلمون، آل محمد ص کل مومن تقى‏


و گفته‏اند که: اهل دین که نسبت ایشان با رسول خداست بر دو قسم‏اند: گروهى خاصیگان وى‏اند. و متبعان وى، بعلم متقن و عمل محکم شرائط شرع او بجا آورند و براه دین وى راست روند. ایشان را «آل» گویند. قسم دیگر گروهى‏اند که با وى نسبت دارند و عمل ایشان بر سبیل تقلید باشد و با تقصیر و تفریط بود، نه ایشان را علم متقن است نه عمل محکم ایشان را امت گویند نه آل. پس آل پیغامبر همه امت اواند، نه همه امت او آل اواند. اینجاست که جعفر بن محمد (ع) را گفتند: چه گویى باین مردمان که مى‏گویند مسلمانان همه آل محمداند؟ جواب داد که: کذبوا و صدقوا. گفتند: این چه معنى دارد، دروغ و راست هر دو جمع کردن؟ گفت: دروغ است آنچه میگویند که مردمان با این همه تقصیر در دین آل محمداند، و راست است چون شرائط شریعت او بجاى آرند و براه اتباع او تمام روند، و راست روند.


و آل عمْران و برگزید آل عمران یعنى موسى ع و هارون ع. مقاتل گفت: این عمران پدر موسى و هارون است. هو عمران بن یصهر بن قاهث بن لاوى بن یعقوب ع.


و گفته‏اند: آل عمران مریم است و پسر وى عیسى ع و آن عمران بن ماثان است النجار، نیک مردى بود از نیک مردان زمین مقدس.


على الْعالمین اى عالمى زمانهم. گفته‏اند: که: عالم نامى است از هر چه در موجودات است، از زمین و آسمان، و هوا و فضا، و بر و بحر و حیوانات و جمادات. و چون عقلاء از آدمیان و فریشتگان در جمله آن بودند، جمع بنام ایشان باز کرد که در آفرینش ایشان اصل‏اند، و دیگر چیزها تبع ایشانست. و گفته‏اند که: هر جنسى از موجودات که هست، آن را عالمى گویند. چنان که جنس آدمیان، و جنس فریشتگان، و جنس پریان، و جنس مرغان، و غیر ایشان. و گفته‏اند که: اهل هر عصرى را عالمى گویند. اهل تحقیق گفتند: عالم دو است: عالم کبیر و عالم صغیر.


کبیر آنست که گفتیم، و صغیر هر آدمى بنفس خویش عالمیست و هر چه در عالم کبیر است نمودگار آن در عالم صغیر است، از زمین و کوه و نبات و جوى روان و باد و آب و آتش و سرما و گرما و پیشه‏وران و فریشتگان و چهارپایان و غیر آن. ازین جاست که رب العالمین در نفس آدمیان همان نظر فرمود که در عالم کبیر فرمود و گفت: و فی أنْفسکمْ أ فلا تبْصرون؟. و در آیت دیگر هر دو در هم بست، گفت: سنریهمْ آیاتنا فی الْآفاق و فی أنْفسهمْ. مصطفى (ص) گفت: اعلمکم بنفسه، اعلمکم بربه


و جاى دیگر گفت: و لا تکونوا کالذین نسوا الله فأنْساهمْ أنْفسهمْ تنبیها، على انهم لو تفکروا فى انفسهم لما خفى معرفته علیهم.


ذریة بعْضها منْ بعْض و الله سمیع علیم ذریة نصب است بر حال، و گفته‏اند بر بدل و گفته‏اند بر تکریر. اى: اصطفى ذریة و اشتقاق ذریت از «أذرأ الله الخلق» است، فترکت همزته، کبریة و نبى. و گفته‏اند: هى فعلیة من الذر و چنان که نسل را ذریت گویند، اصل را نیز گویند، و ذلک فى قوله: و آیة لهمْ أنا حملْنا ذریتهمْ اى آباءهم. و زنان را ذرارى گویند. مصطفى (ص) گفت: حجوا بالذرارى و لا تأکلوا مالها و تذروا ارباقها فى اعناقها


باین ذرارى زنان خواهد بود نه کودکان، که کودکان را در شرع حج کردن درست نیاید.


بعْضها منْ بعْض اى من ولد بعض، فکلهم من ذریة آدم ع ثم ذریة نوح ع ثم ذریة ابراهیم ع و قیل بعضهم من بعض یعنى فى الموالاة الدینیه لقوله تعالى: و الْموْمنون و الْموْمنات بعْضهمْ أوْلیاء بعْض و قوله تعالى: الْمنافقون و الْمنافقات بعْضهمْ منْ بعْض اهل معانى گفتند: تعلق این آیت که إن الله اصْطفى‏ آدم الخ بآیت پیش از دو وجه است: یکى آنکه: ایشان همه مقر بودند که اتباع این پیغامبران که بر شمردیم واجب است میگوید: چرا اتباع محمد ص نمیکنید و ایشان همه یکسانند؟


آنچه اتباع این پیغامبران واجب کرد، نبوت و رسالت است و آن در محمد ص موجود است، پس او را متبع باشید. وجه دیگر آنست که: اصطفائیت این پیغامبران از آنست که خداى را فرمان‏بردار شدند تا مستحق محبت او گشتند، یعنى شما نیز این طاعت بجاى آرید تا بآن محبت رسید.